تیم چیست و چه تفاوتی با گروه دارد؟
مفهوم کار تیمی در حقیقت آنچنان ساده است که اغلب مردم فهم آن را بسیار عادی میپندارند. و همین مسئله که آنها با این فرض، کار تیمی انجام میدهند مشکلساز است چرا که آنها در اصل کار گروهی انجام میدهند. به طور معمول هر کس تجربهی حضور در یک جلسه و ایفای نقش در آن و یا مواجهه با یک گروه جدید از همکاران و انجام کار جمعی را داشته است اما اینها صرفاً مثالهایی از گروههای کاریاند.
این موشکافی از معنای تیم درست ممکن است شبیه آن باشد که برای شکستن یک گردو از چکش بتنکن استفاده کنید. همهی ما میدانیم که تیم چیست و همه در آن بودهایم و احساس در یک تیم بودن را لمس کردهایم. پس چرا مهم است که آن را نقد کنیم؟ پاسخ این است که گرچه همه از واژهی تیم، چیزی استنباط میکنیم اما هنوز موفق به استفادهی آن در سازمان خود نشدهایم. اینچنین تعاریفی آنقدر ساده و پیش پا افتاده به نظر میرسند که ما آنها را عادی میپنداریم و از افراد انتظار داریم که آنها را به کار گیرند.
شاید بهترین توصیف از تفاوت بین این دو مفهوم توسط Jon R. Katzenbach و K. smith بیان شده باشد. آنها نظریهی خود را با بررسی مفهوم پیچیدهی واژهی تیم آغاز میکنند ، آنها بدین ترتیب مابین یک تیم واقعی و آنچه که آن را «صرف یک گروه از افراد با هدفی مشخص» میدانند تفاوت قائل میشوند:
"یک تیم به تعداد کمی از افراد گفته میشود که دارای مهارتهای تکمیلکنندهی یکدیگر بوده و دارای مقاصد، اهداف، و رویکردی مشترکاند که بر مبنای آنها به هم پیوند میخورند و به یکدیگر تکیه میکنند."
مانند تیم فوتبال ، همه دروازه بان نیستند و یک تیم از دروازه بان با مهارتهای مشخص ، هافبک با مهارتهای مشخص و ... تشکیل می شود .
همچنين ميتوان سه رويكرد را براي يك تيم متصور شد. به عبارت ديگر، اعضا در يك تیم به سه وظيفه عمده ميپردازند:
پيشنهاد و تعريف كار
مديريت و هدايت كار
انجام كار
بايد درك صريح و روشني در مورد دلیل تشكيل تيم داشت؛ یعنی اینکه تيم با چه هدفی تشکیل شده است، تحقيق در مورد مسئله يا مسائلي مشخص، بهينهسازي فرآيندها و يا ارائه راهحلهاي نوآورانه.
به منظور هدايت و مديريت كارها، حضور افراد كاردان و ماهر ضروري است. بايد به اين نكته توجه داشت هميشه نخبگان از نظر اخلاقي و رفتاري، توانايي همكاري و تشريك مساعي كه لازمه دوام و بقاي يك تيم است را ندارند و افراد نيرومند و ماهر نيز، اغلب همراهان خوبي براي يك تيم نيستند. البته اين حالت مشكل خاصي ايجاد نمي كند مگر در شرايطي كه گروه تصميم مي گيرند به طور جدي در قالب يك تيم واقعي كار كند.
بنابر بر نظر koutzenback و Smith اعضای تیم به یکدیگر وابستهاند و این بدین معنی است که عدم فعالیت یک عضو از تیم باعث عدم انجام کار تیمی میشود. ( تیم فوتبال بدون دروازه بان ) در واقع کار آنها اثر متقابل بر یکدیگر میگذارد. اما به عکس، گروههای کاری، گروهی از افراد هستند که با یکدیگر کار میکنند و از راهنمایی یک نفر بهره میبرند. کار شخصی در آنها بیشتر نمود دارد؛ مانند کار حرفهای وکلا. کاتنزباخ و اسمیت گروههای کاری "تک رهبر" را اینگونه توصیف مینمایند:
"اگر فرصت و یا نیاز عملکردی مهمی که لازمهی تیم شدن است وجود نداشته باشد، آن را گروه مینامند. اعضا در ابتدا برای تبادل اطلاعات، مشارکت میکنند و با سعی فراوان از دیدگاههای خود برای تصمیمگیری در جهت کمک به همگروهیها در راستای فعالیتشان بهره میگیرند. در واقع، هیچ قصد، هدف عملکردی، و یا محصول مشترکی وجود ندارد که مستلزم رویکرد تیمی یا مسئولیت متقابل باشد."
طبق گفتهی کاتزنباخ و اسمیت، شش اصل برای کار تیمی وجود دارد:
▪ تعداد کم افراد (کمتر از ۱۲ نفر)
▪ مهارتهای تکمیل کننده
▪ نیت مشترک
▪ پذیرش رویکرد کاری توسط تمام اعضای تیم
▪ مسئولیت و پاسخگویی همگانی
پاتریشیا، جی آدِسو نیز فهرستی از آنچه که یک تیم به وجود میآورد را به قرار زیر بیان کرده است:
▪ هدفها را مشخص میسازد.
▪ مشکلات را بررسی و حل مینماید.
▪ راهحلها را اجرا میسازد.
▪ خود را مسئول نتایج میداند.
به نظر او مهم این است که واژهی تیم را بر مبنای نتایج حاصل از آن تعریف کنیم؛ به عبارت دیگر بهتر است بگوییم تیم چه میکند، تا بگوییم تیم چیست. بعضیها سعی میکنند که نفس واژهی تیم را معنا کنند و این در حالی است که تیم، واژهی ایهامبرانگیزی میباشد. ممکن است که شما در یک تیم با روحیهی بالا باشید اما به راستی نمیدانید که هدف آن و نتیجهی احتمالی آن چه میباشد. بنابراین بهتر است که توجه خود را به آنچه که در مورد تیم میگوییم معطوف سازیم. سه نتیجهی کلیدی زیر، راهنمای ما خواهد بود:
▪ بیش از دو نفر درگیر در کار اند.
▪ این افراد در مورد آنچه که سعی در رسیدن بدان دارند و نیز دلیل آن، درک روشنی دارند.
▪ آنها میدانند که بدون همکاری، هیچ شانسی برای رسیدن به هدف نخواهند داشت.
هدف از ایجاد یک تیم،
رسیدن به اهدافی است که فراتر از توانایی هر یک از اعضا باشد.بهترین مدیران کسانی هستند که می توانند مجموعه اي از افراد را گردهم آورده و از آنها یک تیم بسازند. در ادامه 10 تفاوت کلیدي را که باعث می شوند یک گروه تبدیل به یک تیم فعال و مولد شود به طور خلاصه توضیح داده می شود.
1. دركتیمی: در یک گروه، اعضا فکر می کنند که آنها فقط به دلایل اداري یک گروه را تشکیل داده اند و
مسؤولیتی در قبال بقیه ي اعضا ندارند. اما اعضاي یک تیم استقلال همدیگر را به رسمیت می شناسند و درك
می کنند که اهداف فردي و تیمی تنها با حمایت و کار جمعی به بهترین وجه محقق می شود. همچنین اعضاي تیم وقت خود را در جنگ بر سر مسائل سطحی تلف نمی کنند.
2. مالکیتاهدافوارزشها: اعضاي یک گروه تنها بر کارکرد فردي خود تمرکز دارند، چرا که به اندازه ي کافی
در تبیین و برنامه ریزي اهداف گروهی مشارکت نداشته اند. اما در یک تیم، اعضا احساس مالکیت نسبت به
شغل و واحد خود دارند، زیرا خود را متعهد به اهداف ارزش-محور و مشترکی می دانند که در تعریف و استقرارآنها نقش داشته اند
3.خلاقیتوهمکاري: در یک گروه، به جاي آنکه از اعضا پرسیده شود که بهترین راه حل چیست، به آنها گفته میشود که چه کاري باید انجام دهند. به این صورت پیشنهاد دادن و خلاقیت مورد تشویق قرار نمی گیرد. اما در یک تیم، اعضا از طریق استفاده از استعداد شخصی، دانش و نوآوري خود، در فعالیت ها مشارکت داشته و به تحقق اهداف تیمی کمک می کنند.
4. اعتماد: اعضاي یک گروه به انگیزه هاي همدیگر بدبین هستند، چرا که از نقش همدیگر در گروه اطلاع کافی
ندارند. بیان نظرات یا مخالفت ها تفرقه انگیز یا غیرمفید تلقی می شود. اما در یک تیم، اعضا در فضاي اعتماد کار
می کنند و براي بیان افکار و احساسات خود و همچنین اظهار مخالفت با نظر دیگران تشویق می شوند. اصولاً در
تیم از سؤال کردن و ایراد گرفتن استقبال می شود.
5. فهممشترك: در یک گروه، افراد آنقدر در صحبت کردن محتاط هستند که فهم منظور اصلی آنها مشکل است.
اما اعضاي یک تیم، صادقانه و روراست پیام خود را منتقل می کنند و براي فهم درست طرف مقابل نیز تلاش می کنند.
6. رشدفردي: در یک گروه، اعضا به اندازه کافی آموزش دیده اند، اما در پیاده سازي دانسته هاي خود توسط
سایر اعضا و مدیران خود ناتوان هستند. در مقابل، اعضاي یک تیم تشویق می شوند که دائماً مهارت هاي خود را توسعه و بهبود دهند و از آنها در انجام شغل خود استفاده کنند. آنها مشاهده می کنند که از حمایت تیم در این راستا برخوردار هستند.
7. حلاختلافات: در یک گروه، اعضا خود را درگیر مناقشات و اختلافاتی می بینند که از نحوه ي مواجهه ي صحیح با آنها اطلاع ندارند. مدیر گروه نیز از مداخله در این امور خودداري می کند، تا روزي که اوضاع بحرانی شود وخسارت بزرگی به سازمان وارد آید. اما در یک تیم، اعضا درك می کنند که اختلافات، جزئی طبیعی از مناسبات
انسانی هستند. از نظر آنها، اختلافات و بروز بحث ها، موقعیتی براي رشد افکار و نوآوري ها هستند و تلاش می
کنند تا آنها را به طور سازنده و سریع رفع نمایند.
8. تصمیمگیريجمعی: اعضاي یک گروه ممکن است در تصمیماتی که تمام گروه را تحت تأثیر قرار می دهد،
مشارکت نکنند. گاهی انطباق و پیروي کردن از رهبر گروه، بیش از حصول نتایج مثبت براي آنها اهمیت می یابد. اما در یک تیم، همه در اتخاذ تصمیم ها مشارکت می کنند و در عین حال می دانند که در صورت عدم توافق یا در شرایط اضطراري، رهبر تیم حرف آخر را می زند.
9. رهبريمؤثر: در یک گروه، اعضا میل دارند در محیطی کار کنند که ساختار مشخص و قواعد سختی براي
کارکنان وجود نداشته باشد. رهبران نیز ترجیح می دهند به جاي سرکشی به امور و صحبت با افراد، آنها را از
پشت میز خود هدایت کنند. اما محیط کاري یک تیم ساختاریافته است و هر کس مرزهاي خود را می شناسد و میداند که از چه کسی باید اطاعت کند. رهبر تیم استانداردهاي بالا و البته مورد توافق طرفین را تعیین می کند و اعضا به طور فعال و با رغبت استانداردها را رعایت کرده و با رهبر خود همکاري می کنند.
10 . تعهد: اعضاي یک گروه تعهد و انگیزه اي براي رسیدن به کمال یا کسب افتخار ندارند. سطح کارآیی افراد
همیشه متوسط است و تغییر و تحولات اعضاي گروه نیز زیاد است، چرا که نیروهاي با استعداد متوجه می شوند
که توقعات شخصی آنها برآورده نمی شود، ثانیاً چیزي از دیگران یاد نمی گیرند و رشد نمی کنند، و ثالثاً
همکاران آنها بهترین ها نیستند. اما در یک تیم، تنها افرادي استخدام می شوند که میل به اوج گرفتن و کمال
دارند. دیگران لحظه شماري می کنند تا استخدام شده و وارد تیم شوند. در یک تیم، اعضا در محیطی هماهنگ
همکاري می کنند و از این موقعیت براي رشد خود نیز استفاده می کنند.
شما نیز سعی کنید از گروه هایی که در آن عضو هستید (در محیط کاري، محیط علمی و غیره) تیم هایی بسازید تاسریعتر و بهتر به اهداف جمعی و فردي خود برسید.